سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به [دوستی] آن که به تو رغبتی ندارد، رغبت مکن . [امام علی علیه السلام]

دسیسه های غرب

 
 
عکسای جالب(چهارشنبه 86 مرداد 31 ساعت 10:55 عصر )

 



 
بیا تو عکس(چهارشنبه 86 مرداد 31 ساعت 10:46 عصر )


 
بیا تو عکس(چهارشنبه 86 مرداد 31 ساعت 10:46 عصر )

سنگ نوشته خط میخی مربوط به حدود دوهزار و پانصد سال قبل در شهر ایذه

  ما ایرانیها خیلی با فرهنگ بودیم ؟      

- ما ایرانیها خیلی با فرهنگ هستیم ؟

 ما ایرانیها بی فرهنگ هستیم؟

ما ایرانیها به آثار باستانی خیلی علاقه مند هستیم پس آنها را خراب میکنیم؟

انرژی هسته ای حق مسلم ماست پس آثار باستانی نمیخواهیم؟

 خط ما از خط میخی قشنگتر است؟



 
سرداران جنگ(چهارشنبه 86 مرداد 31 ساعت 9:3 صبح )
یاد شهید اربابی بخیر
 
عاشق بسوز هستی خود را به  عشق شهید «علی اربابی» اول اردیبهشت ماه سال 6331 در خانواده ای مذهبی و کشاورز در بیدگل متولد شد. او از کودکی همانند دیگر کودکان شهر با قالیبافی آشنا شد، وی دوره ابتدایی را با موفقیت به اتمام رساند و از آنجا که مشکلات زندگی والدین خود را احساس می کرد به فکر کمک به خانواده اش افتاد و برای کارگری به کارگاههای آجرپزی می رفت. علی زندگی خود را بدین روال ادامه داد تا این که به خدمت سربازی رفت. با اتمام خدمت سربازی، انقلاب اسلامی جرقه زد و علی نیز با بینش کامل اسلامی در تمامی راهپیمایی ها شرکت فعالانه داشت تا دین خود را به اسلام و میهن ادا نماید. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پاسگاه ژاندارمری آران و بیدگل به عنوان پاسداران انقلاب تا 3/4/59 داوطلبانه خدمت کرد و پس از آن به سازمان حفاظت محیط زیست به همین عنوان معرفی شد. مدتی در رشت و بعد در کاخ سعد آباد و از آنجا به سیاه کوه کویر منتقل شد که مدت دو سال در این سازمان به عنوان سرپرست شکاربانی سفیداب انجام وظیفه نمود. علی در نیمه دوم سال 95 تشکیل خانواده داد و در اولین روزهای ازدواج او بود که آتش جنگ صدامی همه جا را فرا گرفت و علی مسئولیت بیشتری احساس می کرد و آن دفاع از مرز و بوم اسلامی خود بود. در این موقعیت بود که برای فرا گرفتن فنون نظامی و آمادگی رزمی برای دفاع از اسلام به پادگان های آموزشی در اصفهان و شهرکرد عزیمت کرد و پس از آن رهسپار جبهه های نور علیه ظلمت شد و متجاوز از 27 ماه در 31 عملیات حضور فعالانه داشت. علی ابتدا در لشکر 41 امام حسین (ع) به عنوان معاون زرهی آن لشکر خدمت می کرد که با آن مسئولیت در عملیات های رمضان، والفجر مقدماتی، محرم (که از ناحیه سر مجروح شد)، والفجر 4 شرکت کرد و پس از آن افتخار داشت در تیپ 44 قمر بنی هاشم ایفای وظیفه نماید و مسئولیت یگان دریایی را به عهده بگیرد. در این یگان هم با داشتن آن مسئولیت در عملیات های خیبر، والفجر 8، کربلای 4 و 5 شرکت نمود. در عملیات کربلای 4 برادر رشیدش علی محمد مسئول ستاد لشکر 8 نجف اشرف به شهادت رسید و پس از آن علی مصمم شد تا جای برادرش را خالی نگذارد لذا تصمیم گرفت در آن لشکر مشغول به خدمت شود و به عنوان فرمانده گردان علی ابن ابیطالب(ع) از لشکر 8 معرفی شد و در عملیات های والفجر 01، فاو و بیت المقدس شرکت کرد. در عملیات والفجر 10 برادر دیگرش علی اصغر نیز به شهادت رسید. سرانجام علی با دلاوری ها و رشادت های شجاعانه در عملیات بیت المقدس 7 به شهادت رسید و در جوار برادران شهیدش آرام گرفت

 
 

شهیدان عاشورائی
سردار سرلشکر شهید مهندس «مهدی باکری» فرمانده دلاور لشگر 31 عاشورا در سال 1333 در شهر میاندوآب به دنیا آمد و در سال 1363 در عملیات بدر به خیل شهدای جاویدالاثر پیوست.
فرازی از وصیت نامه آن شهید:
«بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نمائیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکرگزاری به جا آورده باشیم.
سردار سرتیپ پاسدار شهید «حمید باکری» جانشین لشگر 31 عاشورا در سال 1344 در شهر ارومیه به دنیا آمد و در سال 1362 در عملیات خیبر پس از نبرد علوی و حسینی در جزایر مجنون به خیل شهدای جاویدالاثر پیوست.»
فرازی از وصیت نامه:
«یقین بدانید تنها اعمال شما که مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالی است که تحت ولایت الهی و رسولش و امامش باشد.»
در ضمن برادر بزرگتر این دو شهید یعنی «علی باکری» در زمان رژیم طاغوت توسط ساواک به شهادت رسیده است


 
 

سردار شهید «علی تجلائی» مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء در سال 1338در شهر تبریز به دنیا آمد و در سال 1363 در عملیات بدر به خیل شهدای جاوید الاثر پیوست. شهید اززبان سردار محسن رضایی: «خداحافظی شهید تجلائی همانند خداحافظی عاشورا و کربلا بو.د غالب شهیدان مثل این برادر بزرگ شهید علی تجلائی آگاهانه، با شعور کامل نسبت به همه جوانب جامعه اش و خانواده اش و عالم اسلام این مسیر را انتخاب کرده اند شاید بهترین نامی که برای علی بشود گذاشت باید گفت علی ملکوتی یا علی پروازی علی تجلائی همیشه آماده پرواز به سوی معبودش بود.» بسیجی شهید «مهدی تجلائی» در سال 1343 در شهر تبریز بدنیا آمد و در سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید و پیکر پاکش در سال 1374 به آغوش میهن بازگشت.

 فرازی ازوصیت نامه شهید: «فریاد شهیدان خدا را به مردم برسانید که همانا فریاد ما پیروی کردن از خدا، قرآن و خمینی(ره) است.»


 
 
 

 احمد کاظمی بهشتی شد خداوندا! فقط می خواهم شهید شوم، شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا! روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. راستی چه بگویم، سینه ام از دوری دوستان سفر کرده از درد، دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده ام و دوران سخت و سخت را باید تحمل کنم. «منزل- ظهر جمعه 6/4/82»

سردار سرلشگر شهید «حاج احمد کاظمی» فرمانده دلاور نیروی زمینی سپاه در سال 1337 در شهرستان نجف آباد بدنیا آمد و در سال 1384 در زادگاه همرزم و همسنگر شهیدش سردار شهید «مهدی باکری» در ارومیه به لقاءالله پیوست.

 

تقوی برازنده ترین لباس برتن عریان آدمی است شهید «محمد رضا مقتدائی» درسال 1342 چشم به جهان گشود و دوران تحصیل خود را درشهر خوراسگان سپری کرد و درسال 1360 موفق به اخذ دیپلم ریاضی -فیزیک شد. شهید مقتدائی از کودکی بسیار فعال و پرکار و دارای هوش سرشاری بود به طوری که همواره در طول تحصیل در ردیف بهترین شاگردان کلاس قرار داشت. در دوران رژیم طاغوت، به مبارزه با فساد و اشخاص فاسد پرداخت و در دوران پیروزی انقلاب نیز با افشاگری ماهیت نظام شاهنشاهی و پخش اعلامیه و شرکت در راهپیمائی ها به مبارزه با رژیم طاغوت ادامه داد. وی درسال 1360ندای امام راحل را لبیک گفت و عازم جبهه های حق علیه باطل و مبارزه با رژیم بعثی شد و پس ازمدتی در عملیات محرم هنگام شناسائی مناطق دشمن بر اثر اصابت گلوله از ناحیه دست چپ مجروح شد. شهید مقتدائی با وجود اینکه هنوز دستش التیام نیافته بود، بار دیگر به جبهه بازگشت و درعملیات پیروزمندانه والفجر شرکت نمود و درآن عملیات نیز باردیگر مجروح شد.وی درجبهه نیز سلاح قلم را بر زمین نگذاشت و در فاصله بین عملیات های والفجر در امتحانات کنکور سراسری نیز شرکت و در رشته ریاضی و کشاورزی دانشگاه تهران پذیرفته شد اما با احساس نیاز جبهه ها به حضور رزمندگان از ثبت نام در دانشگاه خودداری کرد. سرانجام این جوان برومند شهرمان در سال 1362 و عملیات خیبر، درحالی که به عنوان معاون اطلاعات محور عملیاتی از میهن اسلامی دفاع می کرد به مقام رفیع شهادت نائل شد. در قسمتهائی از وصیت نامه این شهید بزرگوار آمده است: وصیت می کنم شما را به تقوی، این برازنده ترین لباس برپیکر عریان آدمی، این محکم ترین زیربنا برای جامعه اسلامی و این تکمیل کننده انسانیت انسان و استوانه محکم الهی.از خداوند می خواهم که به همه عزیزان صبر و اجر جمیل عنایت فرماید و شهدای ما را درجوار خود روزی دهد و شیاطین شرق و غرب و خود فروختگان داخل را رسوا و منکوب نماید

 
 

 این است بودن عشق ورزیدن و درک با او بودن وظیفه است، نه اضافه؛ چرا که او هستی بخش و مظهر صفات است. در راه خدای سبحان خون دل خوردن، شکستن، کشته شدن، وظیفه است نه چیز دیگر. آوای ملکوتی سر دادن غیر ازاین است که تو پرده های ظلمت و بت ها و اله های دروغین درونی و بیرونی را دریدی و در سایه رحمت اش، بر قدرتش تکیه کردی و با زمزمه ذکرهایت، توسلت ، توکلت، جهادت، شهادتت بر وظیفه ات عمل کردی؟ و آنگاه است که تو لایق قربی و این است بودن و اینست آرمان و هدف انسان اسلام، پس بکوش آنچنان باشی تا در عرش ملکوتی اش ما را نیز جایی باشد.»

 سردار شهید «حسین گنجگاهی، سال 1338 در شهر اردبیل بدنیا آمد و سال 1364 در حالی که مسئولیت پرسنلی لشکر 31 عاشورا و معاونت گردان حضرت ابوالفضل (ع) را برعهده داشت در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید



 
سید حسن نصر الله(چهارشنبه 86 مرداد 31 ساعت 8:58 صبح )

سید حسن نصر الله در پی کشوری متحد و مقتدر است

 

 سید نصرالله : حزب الله لبنان درپی یک کشور متحد و یکپارچه است که هر لحظه بتواند از لبنان محافظت کند.



 
بد حجابی(پنج شنبه 86 مرداد 25 ساعت 11:25 صبح )

عکسهای طرح جدید مقابله با بد حجابی-قسمت2

عکسهای طرح جدید مقابله با بد حجابی-قسمت2

عکسهای طرح جدید مقابله با بد حجابی-قسمت2

عکسهای طرح جدید مقابله با بد حجابی-قسمت2

عکسهای طرح جدید مقابله با بد حجابی-قسمت2

عکسهای طرح جدید مقابله با بد حجابی-قسمت2

عکسهای طرح جدید مقابله با بد حجابی-قسمت2

عکسهای طرح جدید مقابله با بد حجابی-قسمت2



 
عکس بد حجابی(پنج شنبه 86 مرداد 25 ساعت 11:13 صبح )



 
بد حجابی(پنج شنبه 86 مرداد 25 ساعت 11:10 صبح )

نتایج مبارزه با بد حجابی

یک ماه پس از آغاز طرح مبارزه با بدحجابی در استان ها که با یک هفته تاخیر نسبت به تهران آغاز شد، مقامات انتظامی برخی از استان ها آمارهائی از دستگیری و تذکر به زنان و مردان بدحجاب و پلمپ واحدهای صنفی ارائه کردند. بر اساس گزارشهائی که در این خصوص در خبرگزاریهای رسمی انتشار یافت 14635 زن و مرد در 10 استان اصفهان، کردستان، اردبیل، مازندران، گیلان، خراسان شمالی، مرکزی، سمنان، خوزستان، فارس و فرودگاه ها و ایستگاه های قطار دستگیر شدند و 67 هزار نفر نیز به خاطر پوشش خود تذکر دریافت کردند.

استان اصفهان: 7200 تذکر، 500 نفر دستگیر

طرح مبارزه با بدحجابی در اصفهان از ابتدای فرودین آغاز شد. به گفته فرمانده اطلاعات و امنیت نیروی انتظامی در استان اصفهان "از آغاز سالجاری در راستای اجرای این طرح به 1000 نفر فرم تعهد ارائه گردید، به 6 هزار بد حجاب به صورت لسانی تذکر داده شد و 215 نفر نیز دستگیر گردیدند که نزدیک به 90 نفر به مراجع قضایی معرفی شدند".

در یک ماه اردبیبهشت نیز 1200 نفر از سوی ماموران تذکر دریافت کردند، 240 نفر پس از دستگیری با دادن تعهد آزاد شدند و 45 نفر نیز در بازداشت به سر می برند.

سرهنگ امیر عباس صوفی وند در خصوص نحوه اجرای طرح مبارزه با بدحجابی در اصفهان به خبرگزاریها گفت: "در مرحله دوم تذکر و اخذ تعهد کتبی همچنین ثبت در سیستم در رابطه با بد حجابها به اجرا در می آید و در مرحله سوم که برخورد قضایی است، بد حجابها که وضعیت بسیار نامطلوبی دارند دستگیر و با آنها برخورد قضایی می شود".

سرهنگ پاسدار سیدحمیدرضا صدرالسادات فرمانده نیروی انتظامی استان اصفهان نیز در گزارشی از اقدامات این نیرو خبر داد: "در راستای اجرای طرح تاکنون? ????صنف متخلف پلمپ شده است".

استان کردستان: دستگیری 317 نفر

طی یک ماه اجرای طرح مبارزه با بدحجابی 317 نفر در کردستان دستگیر شدند. به گفته ‏فرمانده انتظامی استان کردستان "در این مدت تعداد یک هزار و 849 نفر از بانوان بدحجاب و 350 نفر از آقایان با تیپ غیرمتعارف ارشاد شدند".

حمید عطایی به خبرگزاری ایلنا گفت که طی یک ماه گذشته 256 واحد صنفی نیز پلمپ شد. واحدهای پلمپ شده به گفته فرمانده انتظامی کردستان "شامل 206 واحد صنفی فاقد پروانه، 6 واحد آرایشگاه زنانه به دلیل عدم رعایت موازین شرعی، 29 موبایل فروشی به دلیل نصب آهنگ و تصاویر مبتذل بر روی موبایل، 14 واحد کافی نت به دلیل وارد شدن در سایت‌‏های غیراخلاقی و یک واحد کافی شاپ" بوده اند. وی در عین حال گفت که 14 نفر به اتهام رابطه نامشروع در این اماکن بازداشت شدند.

اردبیل: 3 هزار تذکر، 90 نفر دستگیر

در اردبیل نیز طی یک ماه اجرای طرح مبارزه با بدحجابی 3 هزار زن و 219 مرد از سوی ماموران تذکر گرفتند و 90 نفر پس از دستگیری با اخذ تعهد آزاد شدند. به گفته فرمانده نیروى انتظامى استان اردبیل "در طول اجراى طرح 219 مورد تذکر لسانى به آقایان و 103 تذکر به صاحبان خودروهایى که آلودگى صوتى در شهر ایجاد مى کردند داده شد" و 16 مغازه نیزکه به گفته وی "اقدام به تهیه و توزیع نوارهاى مبتذل مى کردند پلمپ شده است".

امیر رضا زاده با اشاره به آغاز "طرح جمع آورى اراذل و اوباش در سطح استان اردبیل" به خبرنگاران گفت: "در اجراى طرح جمع آورى اراذل و اوباش که مرحله اولآن تا 15 اردیبهشت در سطح استان اجرا شد 48 نفر از افراد سابقه دار و شرور دستگیر و با حکم قضائى روانه زندان شدند". وی به روزنامه رسالت گفت که طرح جمع آوری ماهواره نیز در اردبیل شدت گرفته است.

فرمانده نیروی انتظامی اردیبل آمار معرفی شدگان به دادگاه را اعلام نکرد ولی گفت تعداد معرفی شدگان به دادگاه محدود است.

مازندران: دستگیری 8600 نفر

طی اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی "6 هزار و 900 نفر" در استان مازندران دستگیر شدند. روزنامه کیهان با ارائه این آمار مدعی شد که همه این 6 هزار و 900 نفر "از مروجان علنی فساد" بودند. به نوشته این روزنامه "1700 موتور سوار مزاحم" نیز طی یک ماه اخیر در مازندران دستگیر شدند.

روزنامه جمهوری اسلامی نیز به نقل از توکلی فرمانده نیروی انتظامی مازندران گزارش داد: "این طرح صرفا برخورد با بدحجابی نیست. علاوه بر آن با مزاحمین نوامیس مردم، اراذل و اوباش، اشاعه دهندگان فساد و فحشا، فعالیت های مجرمانه در کافی نت ها و اینترنت و... نیز برخورد خواهد شد".

توکلی با وجود دستگیری 8600 نفر در طی یک ماه اخیر به این روزنامه گفت: "عمده مرحله این طرح ارشادی و با عدم برخورد قهری و فیزیکی همراه است".

استان گیلان: دستگیری 800 نفر

به گفته رئیس مرکز اطلاع رسانی نیروی انتظامی گیلان در اجرای طرح مبارزه با بدحجابی از 1 اردیبهشت "9 هزار و 718 نفر از افراد بد حجاب" تذکر گرفتند و 579 نفر تحت عنوان "مزاحمان‌ خیابانی‌ ‌و اراذل‌ و اوباش‌" دستگیر شدند. سرهنگ‌ سیری به واحد مرکزی خبر گفت: "‌دراجرای طرح امنیت اجتماعی دراستان گیلان صاحبان‌ 579 خودرو به علت‌ ایجاد الودگی‌ های‌ صوتی‌ شدید شناسایی‌ و خودروی‌ انان‌ توقیف‌ شد".

خبرگزاری ایسنا نیز به نقل رییس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی استان گیلان افزود: "با دستگیری 221 تن و کشف 27 هزار و 302 عدد اقلام ضد فرهنگی از جمله CD فیلم و عکس از ابتدای تاکنون با تهیه و توزیع کنندگان محصولات ضد فرهنگی نیز مقابله شد".

حسینی با اشاره به جمع‌آوری تجهیزات ماهواره به عنوان یکی از محورهای طرح ارتقاء امنیت اجتماعی گفت: "در این راستا 124 دستگاه رسیور، 153 دیش و 163 ال‌ام‌بی جمع‌آوری شد".

خراسان شمالی: 13 هزار تذکر

به گفته فرمانده نیروی انتظامی خراسان شمالی "در مدت اجرای طرح مبارزه با بدحجابی به 13 هزار نفر تذکر داده شد و 11 نفر که پوشش آنها مغیر با جامعه‌ اسلامی بود به مراجع قضایی معرفی شدند".

علیرضا حسینی به خبرنگاران گفت: "فقط در روز دوم اجرای این طرح به دوهزارو 632 متخلف در روز دوم طرح ارتقای امنیت اجتماعی 10 نفر به دلیل پوشش نامناسب دستگیر شدند".

وی خاطر نشان کرد: "نیروی انتظامی با مرکز تولید و عرصه مانتوهای کوتاه و شال های باریک برخورد کرده است که در این رابطه 48 مورد ازواحدهای صنفی غیرمجاز پلمپ شده اند".

استان سمنان: 158 نفر دستگیر

به گفته سرهنگ واعظی نژاد رئیس مرکز اطلاع رسانی نیروی انتظامی سمنان "توقیف 6 دستگاه اتومبیل و 22 دستگاه موتورسیکلت بخاطر ایجاد مزاحمت برای دانش آموزان و نوامیس مردم"، "دستگیری 68 نفر بدلیل ایجاد آلودگی صوتی و توقیف 11 دستگاه اتومبیل و 49 دستگاه موتورسیکلت"، "دستگیری 46 زن به اتهام بدحجابی که 29 نفر آنها با سپردن تعهد کتبی آزاد شده و 17 نفرشان به مراجع قضایی معرفی شده اند" از جمله اقدامات نیروی انتظامی در اجرای طرح ارتقا امنیت اخلاقی در استان سمنان است.

وی در عین حال به روزنامه جمهوری اسلامی گفت: "در این مدت 44 نفر از مزاحمین خیابانی دستگیر شده اند که 35 نفر از آنها با دریافت تعهد آزاد شده و 9 نفرشان به مراجع قضایی معرفی شده اند". واعظی نژاد در عین حال خبر داد که 15 واحد صنفی پلمپ و 20 واحد نیز اخطار گرفتند.

استان مرکزی: تعهد از 90 فروشنده

در استان مرکزی آمار دستگیر شدگان اعلام نشد ولی معاون اجتماعی نیروی انتظامی در این استان به خبرنگاران گفت:" در بازدید ازصفوف و کلیه فروشندگانی که فاقد تعیین صلاحیت وکارت مباشرت می باشند وبه تعداد 90 نفر از متصدیان و با فروشندگانی که حجاب اسلامی را رعایت نکرده بودند به پلیس نظارت براماکن عمومی احضار و تعهدات لازم را درخصوص رعایت شئونات اسلامی از آنان اخذ و10 واحد صنفی متخلف که رعایت شئونات اسلامی را نکرده بودن پلمپ شدند و در این خصوص پرونده ای تشکیل و تحویل مقامات قضایی شد". حیدری فرمانده نیروی انتظامی در این استان نیز در اظهاراتی گفت: "غارت فرهنگی در خانواده‌های مذهبی هم رسوخ کرده و روبه افزونی است که می‌طلبد کار فرهنگی در این زمینه بسیار قوی باشد".

استان خوزستان: 2540 نفر دستگیر

فرمانده انتظامی استان خوزستان تعداد تذکرات داده شده از آغاز اجرای این طرح در اول اردیبهشت را 8 هزارو ? ????مورد ذکر کرد و افزود 2 هزار و 540 نفر در این مدت دستگیر شدند. به گفته عیسی دارایی از میان دستگیر شدگان "از 2 هزار و ? ???نفر تعهداخذ شد و ? ????نفر به دادگاه معرفی شدند". وی به خبرگزاری ایرنا خبر داد که یک قرارگاه درسطح استان به همین دلیل تشکیل شد و نیروهای مورد نیاز این طرح در آن مستقر شدند.

استان فارس: 2 هزار تذکر

در استان فارس طی یک هفته اول با آغاز طرح ارتقاء امنیت اجتماعی بیشتر تذکرات شفاهی بوده و کمتر از 5 تن به اداره مفاسد انتقال داده شده‌اند و تاکنون به بیش از 2 هزار تن نیز تذکر شفاهی داده شده است. این تعداد تذکر و دستگیری در حالی انجام شد که احمدعلیرضا بیگی فرمانده انتظامی فارس به خبرنگاران گفت: "طرح مبارزه با بدحجابی در فارس نداریم".

در شیراز طرح دیگری با عنوان "مرحله برخورد با صنوف متخلف و عرضه‌کننده پوشاک غیر اخلاقی" نیز اجرا می شود. به گزارش ایرنا این طرح اول خرداد از مجتمع ستاره فارس در خیابان عفیف‌آباد شیراز آغاز شد برخی واحدهای متخلف عرضه‌کننده پوشاک، پلمب شد و به برخی واحدها نیز اخطار داده شد.

فرودگاه و راه آهن: 1115 نفر دستگیر

طی اجرای طرح برخورد با بدحجابی و ارتقای سطح امنیت اخلاقی " 17هزار و 135 نفر از مراجعان به فرودگاه‌ها با تذکر پلیس مواجه شدند".

رئیس پلیس فرودگاه‌های کشور دو هفته قبل به خبرگزاری ها گفت پلیس فرودگاه نیز از ابتدای اجرای طرح همزمان با سایر قسمت‌های مختلف ناجا اقداماتی را در این خصوص انجام داده است. به گفته محمود بت شکن در دو هفته اول طرح مبارزه با بدحجابی 17 هزار و 135 تن از زنان و مردان از سوی ماموران تذکر دریافت کردند و "850 نفر از زنان بدحجاب با برخورد انتظامی و اخذ تعهد کتبی مواجه شدند و 130مورد پرونده نیز تشکیل شده است".

به گزارش خبرگزاری ایسنا، این مقام انتظامی گفت: "تعداد 80 نفر زن و 50 نفر مرد دستگیر و به دادسرا اعزام شدند و از مسافرت 50 نفر خانم بدحجاب که رعایت شئونات اسلامی را ننموده بودند در پروازهای داخلی و خارجی ممانعت به عمل آمد". وی در عین حال افزود: "در فرودگاه‌های کشور جلساتی را به منظور آموزش و توجیه پرسنل نسوان با هدف تاکید بر رعایت شئونات اسلامی و عدم ارائه سرویس و تسهیلات به افراد هنجارشکن در سطح فرودگاه‌های کشور انجام داده‌ایم".

رئیس پلیس راه آهن کشور نیز در گفتگو با سایت پلیس خبر داد که طرح مبارزه با بدحجابی در قطارها و ایستگاه های راه اهن اجرا می شود و تاکنون 2 هزار و 560 نفر در این خصوص تذکر دریافت کردند. به گفته رحمت الهی در طی یک هفته اول اجرای این طرح توسط پلیس راه آهن 2399 نفز تذکر شفاهی دریافت کردند، 163 نفر دستگیر شدند و پس از اخذ تعهد آزاد شدند و 2 نفر نیز به دادگاه معرفی شدند.

لینک اصل خبر در روزآنلاین



 
دختری فراری(یکشنبه 86 مرداد 21 ساعت 11:4 صبح )

دختر فراری

دیگه این وضعیت برایم قابل تحمل نبود.

افکار زیادی به سرم هجوم آورده بود که از همه اونها واهمه داشتم ولی قدرت راندن آنها را از مغزم نداشتم.

ناگهان به فکر بیژن افتادم.


توی تمرین‌های تنیس با اون آشنا شده بودم، آشنایی مختصری باهم داشتیم و چند بار هم با هم بازی کرده بودیم.

علت آشنایی‌مون هم این بود که زبان مادری من رو خوب حرف می‌زد و چندسالی هم توی شهر زادگاه مادرم که یک شهر دانشگاهی بود به تحصیل مشغول بوده.

دکترای دارو سازی داشت ولی نمی‌دونم توی ایران چیکار می‌کرد. خودش یه بار گفته بود که تجارت میکنه.

یه ویلای قشنگ تو شمال داشت که میگفت فقط یکی دو هفته یک بار بهش سر میزنه. عکس‌های اون ویلا رو بهم نشون داده بود.

یه جنتلمن واقعی بود.

یه جورایی باهاش احساس نزدیکی میکردم چون اون هم توی یک حادثه رانندگی همسرش رو از دست داده بود و با مادر و پسر 2 ساله‌اش تنها زندگی میکرد.

رفتارش خیلی شبیه به پدرم بود و از اون دسته مردهایی بود که خودش رو وقف بچه‌اش کرده بود.

به خودم گفتم برای اینکه از دست همه راحت بشم و (راستش پدرم رو آزار بدم و نگرانش کنم) بهترین موقعیت رو در اختیار دارم برای همین گوشی تلفن رو برداشتم و شروع کردم به شماره گرفتن.
....... 0912

عقربه‌های ساعت چوبی بزرگی که روی دیوار روبروی تختم در اتاق آویزان بود، ساعت حدود 3 نیمه شب رو نشون میداد.


از جام بلند شدم و همینطور که گفتگوی تلفنی خودم رو با بیژن مرور می‌کردم، پیش خودم می‌گفتم چقدر خوبه آدم دوستی به این خوبی داشته باشه، 2 ساعت تموم به حرف‌های من گوش داد و بعد از اینکه دید نمیتونه من رو از تصمیمی که گرفتم منصرف کنه قبول کرد که چند هفته‌ای ویلا رو در اختیارم بذاره.

چندتا لباس برداشتم و با بی دقتی اون‌ها رو توی کوله پشتی ریختم، یه خورده خرت و پرت هم بهش اضافه کردم و زیپ اون رو به آهستگی برداشتم، یه دست لباس راحت تنم کردم و آرام و بدون صدا از درب اتاق بیرون اومدم.

پله‌ها رو به آهستگی طی کردم و بعد از رد شدن از راهرو دستم روی دستگیره درب خشک شد.
چند لحظه‌ای مکث کردم ولی دیگه دیر شده بود.

نه توان موندن داشتم و نه میتونستم پدرم رو به خاطر این بلایی که به سرم آورده بود ببخشم.

از لابلای شیشه‌های رنگی درب چوبی بزرگی که راهرو و بالکن بزرگ جلوی حیاط رو از هم جدا میکرد، چشم‌هایم به حیاط خیره شده بود.


اون پژوی 206 مسی رنگ تیپ 6 با رینگ‌های اسپورت قشنگ هم که وسط حیاط پارک شده بود هم نمیتونست من رو از تصمیمی که گرفته بودم منصرف کنه.
توی فکر پریشونم داشتم با سکوت فریاد میزدم که دیگه نمی‌تونین من رو مثل یه بچه گول بزنید....

من دیگه بزرگ شدم.

آره باید بپذیرین که بزرگ شدم.

خودم به همتون نشون میدم که بزرگ شدم.

دستگیره درب رو به آهستگی چرخوندم و خودم رو از لای درب به بیرون کشیدم، همینطور که با حسرت چشم از اون ماشین بر نمی‌داشتم درب حیاط رو هم بستم و سرپایینی خیابون رو با احتیاط پیش گرفتم.
پیچ خیابون رو که رد کردم بیژن رو دیدم که داخل اتومبیل مشکی رنگش با دست بهم اشاره کرد.
بدون معطلی عرض خیابون رو طی کردم و بعد از اینکه خودم رو روی صندلی جلو انداختم، درب ماشین رو بستم.

انگار بیژن هیچ عجله‌ای برای راه افتادن نداشت.
به آرومی سرم رو بالا آوردم و به چشم‌های مهربونش که انگار داشت بهم التماس میکرد برگردم نگاه کردم.
تقریبا نیم ساعتی باهام حرف زد ولی من با لجاجت بهش گفتم اگه از اینکه بهم کمک کنی پشیمون شدی بگو تا راحتت بذارم و برم، من دیگه راهی برای برگشتن ندارم و اگه نمی‌تونی به قولی که بهم دادی عمل کنی، عیبی نداره، من میرم و یه فکری به حال خودم میکنم.

با حسرت نگاهی به من انداخت و بدون اینکه دیگه حرفی بزرنه ماشین رو روشن کرد و راه افتاد.
توی پیچ‌های جاده چالوس به آرامی حرکت می‌کردیم، حرفی بین ما رد و بدل نمی‌شد ولی جو سنگین داخل ماشین به طور مشخص هر دوی ما رو ناراحت کرده بود.

سرم رو به پشتی صندلی تکیه داده بودم و زیر چشمی به بیژن نگاه می‌کردم.
کاملا مشخص بود که فقط حواسش به رانندگی نبود، دائم زیر لب یه چیزی میگفت و گاهی لب میگزید یا لبخند زیبایی روی لبهاش نقش می‌بست ولی عمر هر کدوم فقط تا پیچ بعدی دوام می‌آورد.
انگار داشت با کسی نجوا می‌کرد، بعضی وقتها هم قیافه آدمی رو به خودش می‌گرفت که منتظر شنیدن جواب از یه نفر دیگه است.

همینطور که به رفتارش چشم دوخته بودم، تمام حرف‌هایی رو که قبل از راه افتادن بهم زده بود رو دوباره از ذهنم میگذروندم.

((( ببین نغمه‌جان فکر نکن که با این کارت می‌تونی به کسی ثابت کنی که بزرگ شدی، بلکه داری به همه ثابت میکنی که چه روحیه متزلزلی داری، با این کارت پرده حرمت رو از بین خودن و جامعه‌ای که محکومی در اون زندگی کنی داری از بین میبری، فقط کافیه که کمی هم بی عقلی چاشنی کنی تا برچسب یه دختر فراری تا عمر داری رو پیشونیت بچسبه، اگه به خودت فکر نمیکنی به اون پدر بدبختت فکر کن که خودش رو از همه مواهب یک زندگی لذتبخش محروم کرده تا بتونه همه آرزوهاش رو توی زندگی و آینده تو ببینه، باور کن به این علت اون ماشین رو برات نخریده بوده که میترسیده چون گواهینامه نداری برات مشکلی پیش بیاد، حالا هم که میگی رفه برات خریده، باور کن من هم اگر جای اون بودم همین کارها رو کرده بودم، آخه بی انصاف یه کمی هم به اون فکر کن، نمیگی صبح وقتی بفهمه تو چیکار کردی ممکنه سکته کنه و ... ))) خیلی حرف‌های دیگه.


پیچیدن ماشین به داخل یه سرازیری، صدای چند بوق ممتد و ترمز ماشین من رو از خواب بیدار کرد.
به اطرافم یه نگاهی انداختم، هوا هنوز تاریک بود و درب آبی رنگ کوتاهی که در مقابل نور قوی ماشین قرار گرفته بود تقریبا تنها چیزهایی بود که میتونستم ببینم.

چشم‌هام رو با دست مالیدم و به بیژن نگاه کردم، با قیافه‌ای که خیلی آروم به نظر نمی‌رسید به جلو نگاه میکرد چند بار دیگه دستش رو روی فرمان کوبید.

این بار با صدای بوق چند چراغ در داخل کلبه‌ای که در مقابل عمارت زیبای کنارش خیلی کوچک و حقیر به نظر می‌رسید ولی زیبایی اون رو هم نمی‌شد نادیده گرفت روشن شد.

لحظه‌ای بعد جوان بلند قدی از داخل کلبه بیرون آمد و به طرف ما دوید، ضمن اینکه با قیافه خواب آلودش سعی میکرد چهره کسی رو به خودش بگیره که از دیدن بیژن خوشحال شده درب رو باز کرد و دستش رو به نشانه سلام بالا آورد.

هیچکدوم از این کارهاش نمیتونست این واقعیت رو در چهره‌اش پنهان کنه که از اینکه این موقع با صدای گوش خراش چندتا بوق بیداش کرده بودیم و هنوز هم منگ خواب بود، کفرش در آمده بود.

کوله‌ام رو از روی صندلی عقب برداشتم و از ماشین پیاده شدم، همینجوری که با نگاه کنجکاوانه‌ای اطراف رو بررسی میکردم پشت سر بیژن راه افتادم و بعد از بالا رفتن از پله‌های عریض و سفیدرنگ وارد عمارت زیبایی شدیم.

بیژن مستقیما من رو به طبقه بالا و داخل یک اتاق خواب بزرگ راهنمایی کرد و بدون اینکه حتی یک کلمه حرف بزنه درب رو بست و خارج شد.

صدای پاهاش رو که از پله‌ها پایین میرفت تعقیب کردم و وقتی مطمئن شدم که به پایین رسیده لای درب رو باز کردم و نگاهی به پایین انداختم، بیژن در مقابل درب عمارت ایستاده بود و با اون جوانک بلند قد صحبت می‌کرد، چیزی رو از داخل جیب کتش بیرون آورد و به او داد، سپس به داخل برگشت و درب رو پشت سرش قفل کرد و ضمن اینکه کتش رو از تنش در می‌آورد با سرعت پله‌ها رو طی کرد و به طرف اتاق من آمد.

در یک لحضه قلبم از تپش ایستاد، احساس میکردم خون توی رگهام منجمد شد.

هنوز تو ذهنم داشتم فکر میکردم که پدرم  سنگ تموم گذاشته، یه همچین کاری دیگه میتونست من رو خیلی لوس کنه و ....

توی افکار خودم غوطه ور بودم و داشتم قضیه رو سبک، سنگین میکردم که حتما سوئیج ماشین هم توی جعبه موبایل قرار گرفته و حتی پدر نمیتونست فکر کنه تا چه حد منو سورپرایز کرده.

تازه داشتم قدرت بستن دهانم رو که از تعجب تا اون موقع باز مونده بود رو پیدا می‌کردم که صدای پدرم رو شنیدم که مثل یک پتک سنگین خورد توی سرم.
(عزیزم تولدت مبارک، انشاالله گواهینامه‌ات رو هم که گرفتی ماشینت رو تحویل میگیری)


جرات اینکه سرم رو بلند کنم و تو تو چشم‌های دوستام نگاه کنم رو نداشتم.
دوست داشتم زمان در همون لحظه متوقف بشه تا من مجبور نباشم باز هم قیافه دوستهام رو که حالا صدای فکر کردنشون رو هم میشنیدم، ببینم.
حتی صدای خنده بعضی از اونها که براحتی در سکوت مطلق اتاق پذیرایی قابل شنیدن بود هم نمی‌تونست من رو وادار به عکس‌العمل کنه.


حال آدمی رو داشتم که توی یه کویر سوزان، در چله تابستان، وسط ظهر، زیر تیغ آفتاب یه سطل یخمک با طعم آناناس روش بریزند.


حتی جرات بازکردن جعبه را هم نداشتم، نمیدونم این ماجرا چقدر طول کشید ولی وقتی به خودم اومدم دیدم که پدرم مضطرب در طول و عرض پذیرایی راه میرفت و به خودش ناسزا میگفت.
من هم گوشه کاناپه نشسته بودم و خاله جان هم در حین اینکه بزور می‌خواست یه چیزی رو تو حلق من بریزه، با اون لهجه افتضاح موقع فارسی حرف زدن که همیشه داشت، بهم میگفت لااقل این جعبه را ول کن، بذارش رو میز، ...  اصلا نمیفهمیدم چی میگفت.

یه نگاهی به دور و برم انداختم دیدم هیچکس نیست.
از اینکه مجبور نبودم تو صورت دوستام نگاه کنم، احساس رضایت کردم.
تمام قوایی که برام باقی مونده بود رو جمع کردم و خودم رو از روی کاناپه کندم و همینطور که تلو تلو میخوردم به سمت پله‌ها رفتم تا بتونم به اتاق خودم برم.
حتی تحمل نگاه خاله جان رو که با دلسوزی نگاهم میکرد رو نداشتم.
درب اتاق رو که قفل کردم تازه انگار چند تن فشار از روم برداشته شد و بغضم ترکید.

در تمام عمرم حتی فکر نمی‌کردم یه نفر رو بشه تا این حد کنف کرد.
در طی 4 روزی که خودم رو توی اتاق حبس کردن بودم و حتی به التماس‌های خاله جان برای اینکه حداقل یه کم آب بخورم توجه نمی‌کردم، دائم چشم انتظار این بودم که پدرم بیاد، بزور در رو بشکنه و سر من رو توی آغوش خودش بگیره.
حتی توقع عذر خواهی هم نداشتم ولی دریغ.
حتی صدای اون رو هم دیگه توی خونه نمی‌شنیدم.

حالا که فکر میکنم میبینم طفلک روی نگاه کردن به چشم‌های من رو نداشته.
ای کاش بعد از مرگ مادرم، وقتی به ایران برگشتیم پدر لجبازانه در مقابل همه خانواده برای ازدواج مجددش نمی‌ایستاد.

داشتم فکر میکردم آینده من برای خاله جان بیشتر اهمیت داشت که 2 - 3 ماه بعد از اینکه ما برگشتیم، اون هم همه که یه پیر دختر بود زندگیش رو رها کرد و با همه مشقت‌هایی مثل ندانستن زبان و دوری از وطن و ... که سر راهش بود، بار سفر بست و برای اینکه به تنها بازمانده فامیل عریض و طویلش نزدیک باشه به ایران آمد.

ای کاش مثل خیلی‌ها میتوانستم به مزار مادرم پناه ببرم ولی آخه چطوری؟، بیشتر از 7000 کیلومتر با اون فاصله داشتم.

به عکسی که روی میز کنار تختم بود و در اون زن جوان زیبایی با موهای بلند و طلایی رنگش که زیر آفتاب برق میزد، کودکی رو در آغوش گرفته بود نگاه کردم.

ای کاش همون اندازه مونده بودم.
حتی اونقدر نمی‌توانستم مادرم رو به خاطر بیارم که باور کنم این عکس رو پدر از من و مادرم گرفته.
وجود یک زن که بتونه عواطف یه دختر رو بشناسه یا از این اتفاق جلوگیری میکرد و یا حداقل از اتفاقات بعدی.

ای کاش پدرها میدونستند که فقط وابستگی دخترها به پدرهاشون برای اونها کافی نیست، گاهی وجود حتی یک نامادری نا مهربان میتونه برای یک دختر در مقابل هر اتفاق اهریمنی حفاظت کنه.

روی سخنم به اون پدرهاییه که به هر دلیل بدون همسر و با داشتن فرزند دختر دارن زندگی میکنند و فکر میکنند با پول یا حتی حضورشون می‌توانند برای فرزندشون هم پدر باشند و هم مادر !!!

شما نه تنها سختی و مشقت تنهایی رو به خواسته خودتون برای زندگیتون انتخاب کردید بلکه یه دختر معصوم رو با خودخواهی‌های ظاهر فریبانه از داشتن یه راهنما محروم کردید.

یه پدر هر چقدر هم که با از خود گذشتگی و تحمل مشقت‌های تنهایی، از خود گذشتگی کنه باز هم نمیتونه جای خالی آغوش یک زن رو برای یک دختر در کانون خانواده فراهم بیاره.

همه نا مادری ها بد نیستند، از پدر خودم تعجب میکنم که تو فرهنگی سالها زندگی کرده و حتی ازدواج کرده که این گزافه‌ها در اون جایی نداشته ولی باز همیشه ورد زبونش بود که نمی‌خواهم یادگار زیباترین خاطرات زندگیم رو زیر دست نا مادری بیندازم.


تنها 4 روز طول کشید که تصمیم خطرناک خودم رو بگیرم، تصمیمی که اگر یه راهنما و یا یه دوست سر راهم سبز میشد و حتی به زور من رو از انجامش منصرف میکرد،

حالا مجبور نبودم آگاهانه و از روی اراده تن به مرگ بسپارم.

حالا مجبور نبودم نگاه پر از نفرت اطرافیان رو تحمل کنم.

حالا مجبور نبودم با یک کیسه داروی اعصاب و قرص‌های آرام بخش رفاقت داشته باشم.

حالا مجبور نبودم هر وقت می‌خوابم آرزو کنم که ای کاش دیگه بیدار نشم.

حالا مجبور نبودم تنهایی‌هام رو با سکوت پر کنم.

حالا مجبور نبودم به فکرهای پریشانم افسار بزنم.

حالا مجبور نبودم با وجدانم دست به گربیان باشم.

حالا مجبور نبودم خودم رو مسئول بسیاری از اتفاقات بعدی بدونم.

حالا مجبور نبودم ...

2 نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم خرداد 1384ساعت 0:50  توسط نغمه  |  10 نظر

عذر خواهی

از اینکه بعضی دوستان به این زودی توانستند وبلاگ من رو پیدا کنند و  از همین ابتدا هم به من لطف داشتند واقعا شرمنده هستم.

این عزیزان به من لطف کرده و آدرس این وبلاگ رو در وبلاگهاشون قرار داه‌اند ولی بنا به مصلحت خود این دوستان من نمیتوانم این کار را برایشان انجام دهم، با مشورتی که با دوست، برادر، همراه و پشتیبان عزیزم، سعید داشتم  این احتمال را که بعد از من پلیس اقدام به کنکاش کرده و در صورت وجود چنین نشانه‌هایی امکان مزاحمت از این طریق برای دوستان بسیار عزیزی که صرفا به دلیل سهل‌انگاری من  دچار دردسر خواهند شد کم نخواهد بود.

از این رو پیشاپیش از همه اون عزیزانی که از این پس نیز چنین لطفی را خواهند کرد عذرخواهی می‌کنم.

ولی نکته جالب برای من این بود که بعضی از دوست‌هایی که به نوشته‌های قبلی نظر داده بودند، آدرس وبلاگشون رو برام نوشتند و من هم بهشون سرزدم.

مطالب جالبی توی برخی از این وبلاگ‌ها بود که امیدوارم یکی پیدا بشه و این مطالب رو برای اطلاع اونهایی که ممکنه به بلای امثال من مبتلا شوند، برساند.

2 نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم خرداد 1384ساعت 0:0  توسط نغمه 

قسمت اول - دلخوری

همه چیز از یک دلخوری ساده شروع شد.

پدرم برای جشن تولد من قرار بود یه ماشین بخره و من هم کلی پیش معدود دوستانی که داشتم پز داده بودم.

جشن مفصلی ترتیب دادم و حتی دوستان دوستهام رو هم دعوت کردم، قیامتی بود.

طفلک پدرم مجبور شد فقط نزدیک به ۱۰۰ کیلو شرینی خریداری کنه، تازه میوه، شربت، شکلات و در آخر شام بینظیری که فکر میکنم توی عروسی خودش هم نداده بود.

فقط جای مادرم خالی بود که البته خیلی هم چیزی از اون یادم نمیاد، تا یادم هست پدرم من رو بزرگ کرد و گاهی هم که مجبور بود به مسافرتی بره که منو نمیتوانست ببره یا مادربزرگم میامد پیشم یا تنها خاله نازنینم می افتاد توی دردسر.

خلاصه بعد از شام مفصلی که همه رو به خودش مشغول کرد نوبت هدیه ها شد و بسته های کادو پیچی شده ریز و درشت بود که باز میشد.
ولی همه اینها برای من فقط وقت تلف کردن بود چون میخواستم زودتر به آخرین هدیه که همون پژو ۲۰۶ مسی رنگ تیپ ۶ بود برسم و برای همین هم تا اونجایی که میشد سر و ته تشکرها و ماچ و بوسه ها رو هم میاوردم.
ولی مگه تمومی داشت، کار به جایی رسید که دوستام یه سری توی پذیرایی رو خالی کردند و هدایای باز شده رو به یکی از اتاقها منتقل کردند تا بشه بقیه اونها رو باز کرد.

تا اونجایی که یادم میاد حدود ساعت ۱ یا ۵/۱ بود که باز کردن هدایا به پایان رسید و چشمهای من مونده بود  و تاپ تاپ قلب مهمانان و جعبه نسبتا کوچیک کادو شده توی دستهای پدرم.
یه کادوی قرمز رنگ خیلی قشنگ که با سلیقه به دور جعبه پیچیده شده بود.
دیگه تحمل نداشتم و اگه پدرم یه کم دیگه معطل میکرد غش کرده بودم ولی پدرم زود جلو اومد و بعد از تبریک گفتن به من و بوسیدن گونه هایم (که وقتی از دستشون دادم فهمیدم چقدر ارزشمند بود) جهبه را به دستم داد و خودش کمی عقب رفت.

برای یه سوئیچ جعبه بزرگی بنظر میرسید ولی پیش خودم فکر کردم حتما چیزای دیگه ای هم توش هست و پدرم چون میدونست من از هدیه اون خبر دارم، برای غافلگیر کردن من چیزاهای دیگه ای هم چاشنی کرده.

اصلا تحمل نداشتم، البته مهمان ها هم همینطور. هر چند که قلب خودم داشت از توی سینه ام بیرون میزد ولی برای اینکه حسادت بقیه دخترا رو تحریک کنم با آرامش کامل کاغد کادوی دور بسته را باز کردم و یه جعبه از اون بیرون کشیدم.

باورم نمیشد، خشکم زده بود، شده بودم مثل یک مجسمه که چشمهاش از حدقه داشت میزد بیرون.

 



 
قرآن درمانگر دردهای جهانیان(یکشنبه 86 مرداد 21 ساعت 9:17 صبح )

قرآن درمانگر دردهای جهانیان

هارون یحیی، متفکر برجسته جهان اسلام همه مسلمانان را به شرکت در ترویج معارف قرآنی دعوت کرده و می گوید: معضلات کنونی جهان با بهره مندی از قرآن قابل حل است و اینکه شخصی فقط در مقام تمجید و تحسین پیام قرآن باقی بماند و خود هیچ فعالیتی را برای کمک به ترویج معارف قرآن انجام ندهد، با خرد انسان سازگاری ندارد و ممکن است خداوند این افراد را در جهان آخرت مورد بازخواست قرار دهد.
هارون یحیی می گوید: با نگاهی کوتاه و اندکی تامل درباره مشکلات کنونی جهان درمی یابیم که اکثر این مشکلات ریشه در نفرت، خودخواهی، سهل انگاری و بی رحمی دارند. عواملی از این قبیل محصول و دستاورد تفکر ماتریالیستی (ماده گرایی) و داروینی هستند که سعی بر تلقین این اعتقاد بر انسان ها دارند که بشر گونه ای از حیوان است و دائماً درحال تنازع و ستیز بی رحمانه با همنوعان خود است.
این ایدئولوژی ها صدمات و تاثیراتی منفی بر جوامع انسانی برجای می گذارند که این لطمات و خسارات را می توان با مهر و عطوفت، بخشش، تساهل و عقلانیت خنثی کرد. البته برای دستیابی به این مهرورزی و غلبه بر مشکلات باید دست به دامان آموزه های گرانبهای قرآن ناب محمدی و سنت رسول اکرم(ص) شد.
وی به آیه 71 سوره مومنین، اشاره کرده و یادآور می شود: این آیه به این موضوع می پردازد که هرکس و هر موجودی که از اوامر و دستورات الهی تبعیت نکند، روبه فساد و زوال خواهد رفت. و اگر حق از هوس های آنها پیروی کند، آسمان ها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند، تباه می شوند! ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه یادآوری (و عزت و شرف) برای آنهاست اما آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند!)
امروزه جهان اسلام با مشکلات عدیده ای روبروست. میلیون ها نفر از سرزمین های مادری خود اخراج و آواره شده اند. با مشاهده این صحنه ها انسانی که وجدان دارد و دم از انسانیت می زند، چگونه می تواند چشم خود را براین مشکلات ببندد و در صدد یافتن راه حلی برای این مسئله نباشد؟ هرچند ممکن بود که این اتفاق برای آن ها بیافتد و یا شاید هم در آینده این حوادث رخ دهد. ما هم نیازمند اقدامات مادی و هم معنوی برای مقابله با ظلم هستیم.
این متفکر برجسته جهان اسلام در ادامه تصریح می کند: خداوند در آیه 75 سوره نساء می فرماید: «چرا در راه خدا، و (در راه) مردان وزنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید؟! همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما!»
هارون یحیی مهم ترین وظیفه مسلمانان را مقابله عقلانی و فکری با ماتریالیسم و داروینیسم دانست و اظهار می دارد: سرچشمه تمامی این مشکلات این مکاتب هستند، دراین میان تنها راه نجات از فقر و آوارگی و تهیدستی، استمداد از قرآن و سنت رسول اکرم(ص) است. لذا بر ماست که پیام اسلام را به همه اعلام کنیم و این کار خود نوعی عبادت برای مسلمانان محسوب می شود.
اندیشمند سرشناس مسلمان در ادامه با تاکید بر لزوم بهره مندی از قرآن در زندگی روزمره، گفت: قرآن کتابی بی نظیر و فراتر از کتب دیگر است، پس در نتیجه مطالب آن هم فراتر از مطالب کتب دیگر است. هنگامی که فردی قرآن می خواند و با معجزات و حکمت بی بدیل آن مواجه می شود، به سوی حقیقت گرایش پیدامی کند. کسانی که قرآن و سیره نبوی (ص) را الگو و خط مشی زندگی خود قرار می دهند نسبت به سایر افراد از زندگی بسیار متفاوتی برخوردارند، با این توضیح که آنها دچار نومیدی و خستگی و افسردگی نمی شوند و به هنگام رویارویی با وقایع غیرمنتظره ترس و آشفتگی بر آنها غلبه نمی کند.
وی می افزاید: قرآن و سنت پیامبر(ص) همواره راهنما و هادی آنها هستند. این افراد راضی به رضای خدا و تسلیم مشیت الهی هستند و در آرامش زندگی می کنند. آنها در مقابله با وقایع، فرمایشات خداوند متعال را به یاد می آورند و هر تصمیم، گفته و نوشته ای از آنها دلالت بر تبعیت شان از ارزش های قرآنی دارند. به علاوه مسلمانان درهر برهه از زندگی خود، بهنگام اتخاذ تصمیمات مهم و تعبیر و تفسیر هر پدیده ای، توجه خاصی به رهنمودهای قرآن دارند. به عنوان مثال؛ آنها آیات قرآن را با تمامی وجود پذیرفته اند و در گفتار آنها اخلاق حسنه موجود در قرآن مشهود است.
هارون یحیی در ادامه تصریح می کند: قرآن کلام خداست و حقایق را از منظر خداوند بیان می کند. و هرکسی که با تکیه بر قرآن صحبت کند، می تواند به بهترین نحو در گفت وگوها شرکت کند، بدین دلیل که قرآن در صدد ریشه کن کردن منطق های گمراه کننده و تبیین حقایق است. گفتارهای مطابق با اخلاقیات قرآنی برای افراد مخلص و بی ریا، شفابخش بوده و کسانی که به این گفتارها گوش فرادهند، با اراده خداوند، توسط این گفت وگوها به حقیقت نائل خواهند شد. تاثیر و نفوذ فرمایشات پیامبر گرامی اسلام به علت آمیخته بودن آنها با حکمت و عقلانیت بود و این هم از آن جهت است که این گفتارها برگرفته از قرآن، کلام خداست.
وی می افزاید: خداوند نبی اکرم(ص) را از ایمان بهره مند ساخت و باعث شد که او در قلب مردم رسوخ کند. دراین بین کسانی که بزرگی خداوند را درک نکنند به انحرافی بسیار بزرگ دچار می شوند و پیوسته تلاش می کنند تا اعتبار و دانایی را از مجراهای دیگر بدست آورند.
هارون یحیی نشر و گسترش ارزش های قرآنی را دارای اهمیت والایی برشمرده و اظهار می کند: برهمه مؤمنین و افراد با وجدان واجب است تا بکوشند ارزش های اخلاقی قرآن و آیات قرآن را دربین مردم گسترش دهند. علاوه بر این باید با فلسفه ها و گرایشات ناسازگار با ارزش های قرآنی، مقابله فکری شود. مردم باید از وجهه راستین ایدئولوژی هایی از قبیل ماتریالیسم و داروینیسم که آنها را از عشق و عطوفت و ایمان دور نگه می دارند، آگاه شوند. آیه 104 سوره آل عمران نیز اشاره براین موضوع دارد: (باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند).
وی به آیه 48 سوره مائده اشاره کرده و می گوید: خداوند دراین آیه می فرمایند: (پس در نیکی ها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما، به سوی خداست...) بنابراین هر شخصی با توجه به امکانات موجودش باید در راستای نشر پیام قرآن و امر به معروف قدم بردارد. ممکن است برخی افراد دانش کافی برای انجام این کار نداشته باشند و یا برخی دیگر نتوانند زمان زیادی را به این قضیه اختصاص دهند اما اصل موضوع این است که هرکسی با رجوع به ضمیر خود، بدون شک با استفاده از امکاناتی که برای او مهیاست، می تواند دراین مسیر گامی به اندازه سهم خویش بردارد. افرادی که مشتاق انجام این کار هستند هر کدام به زعم خود می توانند نقش بسزایی را دراین رابطه ایفا کنند. نکته ای که در اینجا قابل تأمل است، این که هر شخص صادقانه از خرد و وجدان خود دراین امر استفاده کند.
وی یادآور شد: پروردگار متعال در آیه 19 سوره مزمل می فرمایند: (این هشدار و تذکری است، پس هرکس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمی گزیند؟)
این اندیشمند مسلمان در پایان همه را به شرکت در ترویج معارف قرآنی دعوت و اظهار می کند: این که شخصی فقط در مقام تمجید و تحسین نشر و گسترش پیام قرآن باقی بماند و خود هیچ فعالیتی را برای کمک به این قضیه انجام ندهد، با باطن (خرد) انسان سازگاری ندارد. ممکن است خداوند این افراد را در جهان آخرت مورد بازخواست قرار دهد. در زمانی که مسلمانان به شدت در سراسر جهان مورد ظلم واقع می شوند برهمه مؤمنین واجب می شود که از همدیگر حمایت کنند. این امر ما را به استفاده هرچه بهتر از زمان محدود و تلاش بی وقفه برای تبلیغ ارزش های اخلاقی قرآن فرامی خواند. تاثیرات این تلاش ها و کوشش ها، هرچند بزرگ یا کوچک، با عنایت خداوند متعال می تواند وسیله ای برای ترویج تعالیم قرآنی دربین بشریت باشد.

 



   1   2   3      >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 10059  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «