سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، میانه روی را دوستدارد . [امام صادق علیه السلام]

دسیسه های غرب

 
 
سرداران جنگ(چهارشنبه 86 مرداد 31 ساعت 9:3 صبح )
یاد شهید اربابی بخیر
 
عاشق بسوز هستی خود را به  عشق شهید «علی اربابی» اول اردیبهشت ماه سال 6331 در خانواده ای مذهبی و کشاورز در بیدگل متولد شد. او از کودکی همانند دیگر کودکان شهر با قالیبافی آشنا شد، وی دوره ابتدایی را با موفقیت به اتمام رساند و از آنجا که مشکلات زندگی والدین خود را احساس می کرد به فکر کمک به خانواده اش افتاد و برای کارگری به کارگاههای آجرپزی می رفت. علی زندگی خود را بدین روال ادامه داد تا این که به خدمت سربازی رفت. با اتمام خدمت سربازی، انقلاب اسلامی جرقه زد و علی نیز با بینش کامل اسلامی در تمامی راهپیمایی ها شرکت فعالانه داشت تا دین خود را به اسلام و میهن ادا نماید. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پاسگاه ژاندارمری آران و بیدگل به عنوان پاسداران انقلاب تا 3/4/59 داوطلبانه خدمت کرد و پس از آن به سازمان حفاظت محیط زیست به همین عنوان معرفی شد. مدتی در رشت و بعد در کاخ سعد آباد و از آنجا به سیاه کوه کویر منتقل شد که مدت دو سال در این سازمان به عنوان سرپرست شکاربانی سفیداب انجام وظیفه نمود. علی در نیمه دوم سال 95 تشکیل خانواده داد و در اولین روزهای ازدواج او بود که آتش جنگ صدامی همه جا را فرا گرفت و علی مسئولیت بیشتری احساس می کرد و آن دفاع از مرز و بوم اسلامی خود بود. در این موقعیت بود که برای فرا گرفتن فنون نظامی و آمادگی رزمی برای دفاع از اسلام به پادگان های آموزشی در اصفهان و شهرکرد عزیمت کرد و پس از آن رهسپار جبهه های نور علیه ظلمت شد و متجاوز از 27 ماه در 31 عملیات حضور فعالانه داشت. علی ابتدا در لشکر 41 امام حسین (ع) به عنوان معاون زرهی آن لشکر خدمت می کرد که با آن مسئولیت در عملیات های رمضان، والفجر مقدماتی، محرم (که از ناحیه سر مجروح شد)، والفجر 4 شرکت کرد و پس از آن افتخار داشت در تیپ 44 قمر بنی هاشم ایفای وظیفه نماید و مسئولیت یگان دریایی را به عهده بگیرد. در این یگان هم با داشتن آن مسئولیت در عملیات های خیبر، والفجر 8، کربلای 4 و 5 شرکت نمود. در عملیات کربلای 4 برادر رشیدش علی محمد مسئول ستاد لشکر 8 نجف اشرف به شهادت رسید و پس از آن علی مصمم شد تا جای برادرش را خالی نگذارد لذا تصمیم گرفت در آن لشکر مشغول به خدمت شود و به عنوان فرمانده گردان علی ابن ابیطالب(ع) از لشکر 8 معرفی شد و در عملیات های والفجر 01، فاو و بیت المقدس شرکت کرد. در عملیات والفجر 10 برادر دیگرش علی اصغر نیز به شهادت رسید. سرانجام علی با دلاوری ها و رشادت های شجاعانه در عملیات بیت المقدس 7 به شهادت رسید و در جوار برادران شهیدش آرام گرفت

 
 

شهیدان عاشورائی
سردار سرلشکر شهید مهندس «مهدی باکری» فرمانده دلاور لشگر 31 عاشورا در سال 1333 در شهر میاندوآب به دنیا آمد و در سال 1363 در عملیات بدر به خیل شهدای جاویدالاثر پیوست.
فرازی از وصیت نامه آن شهید:
«بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نمائیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکرگزاری به جا آورده باشیم.
سردار سرتیپ پاسدار شهید «حمید باکری» جانشین لشگر 31 عاشورا در سال 1344 در شهر ارومیه به دنیا آمد و در سال 1362 در عملیات خیبر پس از نبرد علوی و حسینی در جزایر مجنون به خیل شهدای جاویدالاثر پیوست.»
فرازی از وصیت نامه:
«یقین بدانید تنها اعمال شما که مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالی است که تحت ولایت الهی و رسولش و امامش باشد.»
در ضمن برادر بزرگتر این دو شهید یعنی «علی باکری» در زمان رژیم طاغوت توسط ساواک به شهادت رسیده است


 
 

سردار شهید «علی تجلائی» مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء در سال 1338در شهر تبریز به دنیا آمد و در سال 1363 در عملیات بدر به خیل شهدای جاوید الاثر پیوست. شهید اززبان سردار محسن رضایی: «خداحافظی شهید تجلائی همانند خداحافظی عاشورا و کربلا بو.د غالب شهیدان مثل این برادر بزرگ شهید علی تجلائی آگاهانه، با شعور کامل نسبت به همه جوانب جامعه اش و خانواده اش و عالم اسلام این مسیر را انتخاب کرده اند شاید بهترین نامی که برای علی بشود گذاشت باید گفت علی ملکوتی یا علی پروازی علی تجلائی همیشه آماده پرواز به سوی معبودش بود.» بسیجی شهید «مهدی تجلائی» در سال 1343 در شهر تبریز بدنیا آمد و در سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید و پیکر پاکش در سال 1374 به آغوش میهن بازگشت.

 فرازی ازوصیت نامه شهید: «فریاد شهیدان خدا را به مردم برسانید که همانا فریاد ما پیروی کردن از خدا، قرآن و خمینی(ره) است.»


 
 
 

 احمد کاظمی بهشتی شد خداوندا! فقط می خواهم شهید شوم، شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا! روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. راستی چه بگویم، سینه ام از دوری دوستان سفر کرده از درد، دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده ام و دوران سخت و سخت را باید تحمل کنم. «منزل- ظهر جمعه 6/4/82»

سردار سرلشگر شهید «حاج احمد کاظمی» فرمانده دلاور نیروی زمینی سپاه در سال 1337 در شهرستان نجف آباد بدنیا آمد و در سال 1384 در زادگاه همرزم و همسنگر شهیدش سردار شهید «مهدی باکری» در ارومیه به لقاءالله پیوست.

 

تقوی برازنده ترین لباس برتن عریان آدمی است شهید «محمد رضا مقتدائی» درسال 1342 چشم به جهان گشود و دوران تحصیل خود را درشهر خوراسگان سپری کرد و درسال 1360 موفق به اخذ دیپلم ریاضی -فیزیک شد. شهید مقتدائی از کودکی بسیار فعال و پرکار و دارای هوش سرشاری بود به طوری که همواره در طول تحصیل در ردیف بهترین شاگردان کلاس قرار داشت. در دوران رژیم طاغوت، به مبارزه با فساد و اشخاص فاسد پرداخت و در دوران پیروزی انقلاب نیز با افشاگری ماهیت نظام شاهنشاهی و پخش اعلامیه و شرکت در راهپیمائی ها به مبارزه با رژیم طاغوت ادامه داد. وی درسال 1360ندای امام راحل را لبیک گفت و عازم جبهه های حق علیه باطل و مبارزه با رژیم بعثی شد و پس ازمدتی در عملیات محرم هنگام شناسائی مناطق دشمن بر اثر اصابت گلوله از ناحیه دست چپ مجروح شد. شهید مقتدائی با وجود اینکه هنوز دستش التیام نیافته بود، بار دیگر به جبهه بازگشت و درعملیات پیروزمندانه والفجر شرکت نمود و درآن عملیات نیز باردیگر مجروح شد.وی درجبهه نیز سلاح قلم را بر زمین نگذاشت و در فاصله بین عملیات های والفجر در امتحانات کنکور سراسری نیز شرکت و در رشته ریاضی و کشاورزی دانشگاه تهران پذیرفته شد اما با احساس نیاز جبهه ها به حضور رزمندگان از ثبت نام در دانشگاه خودداری کرد. سرانجام این جوان برومند شهرمان در سال 1362 و عملیات خیبر، درحالی که به عنوان معاون اطلاعات محور عملیاتی از میهن اسلامی دفاع می کرد به مقام رفیع شهادت نائل شد. در قسمتهائی از وصیت نامه این شهید بزرگوار آمده است: وصیت می کنم شما را به تقوی، این برازنده ترین لباس برپیکر عریان آدمی، این محکم ترین زیربنا برای جامعه اسلامی و این تکمیل کننده انسانیت انسان و استوانه محکم الهی.از خداوند می خواهم که به همه عزیزان صبر و اجر جمیل عنایت فرماید و شهدای ما را درجوار خود روزی دهد و شیاطین شرق و غرب و خود فروختگان داخل را رسوا و منکوب نماید

 
 

 این است بودن عشق ورزیدن و درک با او بودن وظیفه است، نه اضافه؛ چرا که او هستی بخش و مظهر صفات است. در راه خدای سبحان خون دل خوردن، شکستن، کشته شدن، وظیفه است نه چیز دیگر. آوای ملکوتی سر دادن غیر ازاین است که تو پرده های ظلمت و بت ها و اله های دروغین درونی و بیرونی را دریدی و در سایه رحمت اش، بر قدرتش تکیه کردی و با زمزمه ذکرهایت، توسلت ، توکلت، جهادت، شهادتت بر وظیفه ات عمل کردی؟ و آنگاه است که تو لایق قربی و این است بودن و اینست آرمان و هدف انسان اسلام، پس بکوش آنچنان باشی تا در عرش ملکوتی اش ما را نیز جایی باشد.»

 سردار شهید «حسین گنجگاهی، سال 1338 در شهر اردبیل بدنیا آمد و سال 1364 در حالی که مسئولیت پرسنلی لشکر 31 عاشورا و معاونت گردان حضرت ابوالفضل (ع) را برعهده داشت در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 19  بازدید

بازدیدهای دیروز:24  بازدید

مجموع بازدیدها: 10103  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «